22 ماهگی روشای ما
سلام ماه روی مامان و بابا
ببخش مدت زیادی گذشته و من از وبلاگ عسلم غافل شدم.
این روزا مامان خیلی مشغول بوده و روزای سختی رو گذرونده مطمئنم وقتی مطالبی که واست توی دفتر خاطرات خصوصی مامان و دختر نوشتم رو بخونی بهم حق میدی...
مهم اینه که مامان به هدفش رسید....
توی این مدت حتی نتونستم عکسای زیادی ازت بگیرم گل من.
اگه بدونی چقدر توی این سن ماه و خانم بودی...روشای من تو خیلی مهربونی توی این سن کم ابراز محبت میکنی ، کسی رو که دوست داری بغل میکنی و فشار میدی.
راه رفتنت دیگه حرفه ای شده.
کلمه های زیادی رو میگی البته همه واضح نیستن
آیی...خاله
آجی ....رادوین پسر خاله ،ژینا دختر عمه و تعدادی از کودکان اطراف
گاگایی....مرغ و خروس و پرندگان
عمو....عمو
دایی....دایی
آن آن...ماشین
هاپو...همه نوع عروسک و حیوان
ایییر...شیر
آنوووووم......خانم
وخلاصه اینکه شیرینم حسابی خانوم شدی نفس مامان
و کلی داری به مامان و بابا انرژی میدی.
بعد از این متنی که نوشتم قراره وبلاگت گلباران عکس بشه امید مامان.
من عاشقتم.